در دور دستقويي پريده بي گاه از خواب شويد غبار نيل ز بال و پر سپيد لبهاي جويبار لبريز موج زمزمه در بستر سپيد در هم دويده سايه و روشن لغزان ميان خرمن دوده شبتاب مي فروزد در آذر سپيد همپاي رقص نازك ني زار مرداب مي گشايد چشم تر سپيد خطي ز نور روي سياهي است گويي بر آبنوس درخشد زر سپيد ديوار سايه ها شده ويران دست نگاه درافق دور كاخي بلند ساخته با مرمر سپيد سهراب